خبرگزاری مهر، گروه استانها- حجت الاسلام والمسلمین سید محمدصادق قماشی*: مدتی است پیامهای هشدار پیرامون کلاهبرداریهای مختلف و پایمال شدن حق افراد به روشهای گوناگون فرستاده میشود که متأسفانه با تورمهای موجود در کشور، کلاهبرداران آرامش معامله گران و سرمایه گذاران را بر هم میزنند. یکی از نزدیکان به تازگی زمینی را خریداری کرده بود، […]
خبرگزاری مهر، گروه استانها- حجت الاسلام والمسلمین سید محمدصادق قماشی*: مدتی است پیامهای هشدار پیرامون کلاهبرداریهای مختلف و پایمال شدن حق افراد به روشهای گوناگون فرستاده میشود که متأسفانه با تورمهای موجود در کشور، کلاهبرداران آرامش معامله گران و سرمایه گذاران را بر هم میزنند.
یکی از نزدیکان به تازگی زمینی را خریداری کرده بود، متأسفانه بعد از تورمهای اخیر و رشد بیش از حد قیمت آن زمین با مالک قبلی به اختلاف خورده و هنگام انتقال سند مالکیت آن زمین از فرد تقاضای مبلغ بیشتری کرده بود که منجر به نزاع شدید گردید.
بعد از شکایت و کشیدن دعوا به دادگاه، قاضی دادگاه از خریدار شاهد طلب کرده بود. هنگامی که او از شاهدانی که قرارداد خرید و فروش را امضا کرده بودند خواست تا برای شهادت در دادگاه حاضر شوند، یکی از شاهدان پذیرفت و شهادت بر حق را وظیفه شرعی خود تلقی نمود، اما دیگری از اینکه در دادگاه حاضر شود و بر حقیقت شهادت دهد، سر باز زده و زیر بار شهادت بر حق نرفت!
از آنجایی که من در جریان تمام این اتفاقات بوده و مرحله به مرحله در کنار او بودم، در این اتفاق او را آرام نموده ولی در درون خود میگفتم بیچاره! چگونه حقش با وجود شاهد پایمال شد و از علت این واقعه در عجب بودم! با مرور این افکار در ذهن خود، ناگهان به یاد روایت امام صادق علیه السلام افتادم که آن حضرت فرمودند: «از آنچه علی بن ابی طالب علیه السلام با آن مواجه شد در عجبم! او با ۱۰ هزار شاهد و گواه (در روز غدیر) نتوانست حق خود را بگیرد، در حالی که افراد با دو شاهد حق خود را می گیرند» (علامه مجلسی، بحارالانوار: ج ۳۷، ص ۱۴۰؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۳۳۲)
درگیری ذهنی من با یادآوری این روایت بیشتر شد! به راستی چگونه با وجود ۱۰ هزار نفر شاهد و گواه در روز غدیر خم و شنیدن جملات «الست اولی بکم من انفسکم؟ قالوا اللهم بلی قال: من کنتُ مولاه فعلیّ مولاه اللهم وال مَن والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل مَنْ خذله» (علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، ج ۱، ص ۴۲۷) از دهان مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله، حق امیرمؤمنان علیه السلام پایمال شده و خلافت و جانشینی قطعی و یقینی حضرت را عدهای تصاحب کردند؟ آیا بعد از رسول الله و غصب خلافت کسی یادآور آن ایام نشد؟ آیا حضرت امیر علیه السلام دیگران را بر آن روز شاهد نگرفتند؟ پاسخ و عملکرد غاصبین خلافت در مقابل شاهدان و حضرت چه بود؟ این سوالات ذهن من را مشغول کرده بود تا تصمیم گرفتم در پی پاسخ آنها جستجو کنم.
عید غدیر در میان اعیاد از اهمیت بالایی برخوردار است
عید غدیر در بین اعیاد موجود از اهمیت بالایی برخوردار است و ائمه اطهار در بزرگداشت این روز سفارشهای فراوانی نمودهاند. باید به همگان توجه داد که رسول الله صلی الله علیه و آله در این روز وظیفه بزرگی به دوش تمام افرادی که در صحرای غدیر حاضر بوده و سخنان حضرت را شنیده بودند گذاشته و فرمودند حاضران به غائبان از اتفاقات غدیر خم یعنی امامت بلافصل امیرمومنان علیه السلام خبر دهند.
در حقیقت امر رسول الله صلی الله علیه و آله در رساندن پیام بزرگ غدیر خم تنها نسبت به حاضران آن زمان نبوده بلکه این وظیفه من و شما و تمام مسلمانان در هر زمان و مکان است که پیام رسان واقعه غدیر بوده و مهمترین دلیل انتصاب حضرت علی علیه السلام بر امامت را بر همگان بیان کنیم.
همانگونه که در کتب و منابع فریقین نقل شده، در روایت امام صادق علیه السلام که یادآوری کردیم نیز بیان گردیده که ۱۰ هزار نفر در هنگام بیان امامت بلافصل حضرت علی علیه السلام در روز غدیر حضور داشتند. این افراد نسبت به امری که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر دوششان گذاشته بود چگونه عمل نمودند؟ آیا به فرمان رسول خدا گوش فرا داده و پیام غدیر را رساندند و در هنگام غصب خلافت حضرت امیر علیه السلام یا هنگام نیاز به شهادت بر اتفاقات آن روز، گواهی دادند؟
وضعیت شاهدان غدیر خم هنگام تصاحب خلافت
دسته اول: تمام افرادی که در غدیر خم حاضر بودند در هنگام غصب خلافت حضرت امیر علیه السلام در مدینه حاضر نبودند بلکه در ادامه روایتی که در ابتدا بیان شد حضرت صادق علیه السلام بیان میکنند از ده هزار نفری که در غدیر حضور داشتند، پنج هزار نفر از آنان اهل مدینه بودند. در نتیجه عدهای از شاهدان غدیر در هنگام غصب خلافت حضرت امیر در مدینه حضور نداشتند تا دست یاری به حضرت بدهند.
دسته دوم: با توجه به آنچه از واقعه غدیر خم و حوادث قبل و بعد آن در تاریخ بیان شده باید گفت تمام افرادی که در روز غدیر حاضر شده بودند مسلمان واقعی نبوده و در بین آنان افرادی منافق نیز وجود داشت تا آنجا که خداوند در قرآن کریم از ویژگیهای آنان و اهداف شومشان سخن به میان آورده و سوره منافقین را نازل نمودند. به طور کلی جریان نفاق در عصر پیامبر به اندازهای پررنگ بود که آیات فراوانی در قرآن مربوط به منافقان و جریان نفاق نازل گردید به گونهای که بیشتر آیات سوره توبه و مائده، دو سوره نازل شده در سالهای پایانی عمر پیامبر مربوط به منافقان است. منافقان طبق فرمایش امام زمان عجل الله تعالی به سعد بن عبدالله قمی از همان ابتدا به طمعِ رسیدن به مقام و جایگاه دنیایی ایمان آورده بودند.
کسانی که به ظاهر خود را مسلمان واقعی نشان داده و در روز غدیر حضرت علی علیه السلام را مولای خود و مولای همه مؤمنین خطاب کرده و به آن حضرت تبرک میگفتند اما در باطن به دنبال برکناری حضرت بودند.
از این رو تمام تلاش خود را برای تصاحب حقوق حضرت امیر علیه السلام از خلافت انجام دادند. خداوند در آیه دوم و سوم سوره صف که در قسمتی از خطبه غدیر توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن اشاره شده، پرده از عمل آنان برداشته و میفرمایند: «ای کسانی که ایمان آوردهاید چرا سخنی میگوئید که خود به آن عمل نمیکنید؟ خداوند به شدت خشمگین است از اینکه چیزی بگویید که خود عمل نمی کنید» در روایتی شأن نزول این آیات را برخی از اصحاب پیامبر معرفی کردهاند: «مخاطب این آیات اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند، کسانی که وعده داده بودند که او را یاری کنند و مخالفت با دستور او نداشته باشند و عهدی که نسبت به امیرمومنان علیه السلام بسته بودند را نقض نکنند، اما خداوند میداند که نسبت به آنچه میگویند وفادار نیستند» (عروسی، تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۳۱۰)
دسته سوم: در میان شاهدان غدیر افراد اندکی نیز بودند که بر ولایت و امامت حضرت علی علیه السلام و اعلان رسمی پیامبر صلی الله علیه و آله گردن نهاده و بعد از شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله در کنار حضرت علی علیه السلام بر عهد غدیر ایستادند که شامل افرادی چون عمار، مقداد، سلمان، ابوذر و…. میشود.
دسته چهارم: افرادی که کاملاً در جریانات واقعه غدیر حضور داشتند و حقیقت را میدانستند با این حال، به خاطر ترس و یا وعدههای دنیوی دست از یاری حضرت علی علیه السلام کشیدند. از عمر بن خطاب در کتاب طبری نقل شده است که بیعت مردم با خلیفه اول را ناممکن میدانست تا زمانی که قبیله بنی اسلم را در مدینه دید و با دیدن آنها به پیروزی اطمینان یافت. (طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۸-۴۵۹) همچنین در گزارشی بیان شده که گروهی از بنی اسلم با وعده عمر بن خطاب بر اعطای خوراک و خواربار به بیعت وادار شدند و با همین وعده توانستند مخالفان را با چوب و چماق به بیعت وادار کنند. (جوهری بصری، ابوبکر، السقیفه و فدک، ص ۴۸؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۲۰).
ابن ابی حدید معتزلی سنی مذهب نسبت به خلافت ابوبکر به نکتهای اشاره میکند که به وضوح خفقان بعد از شهادت رسول الله صلی الله علیه و آله را میرساند، او در شرح ابن ابی الحدید خطبه سوم میگوید: «اگر شلاق و تازیانه عمر نبود خلافت ابوبکر پا برجا نمی شد».
دسته پنجم: همیشه در هر زمانی عدهای وجود دارند که نسبت به مسائل ضروری و مهم به راحتی عبور کرده و هیچ عکس العملی از خود نشان نمیدهند و ماجرای غدیر و غصب خلافت حضرت علی علیه السلام نیز از این قاعده استثنا نبوده و یقیناً عدهای در میان صحرای غدیر خم وجود داشتهاند که از اتفاقات بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله بی تفاوت عبور کرده و هیچ عملکردی نسبت به حق خلافت امیرالمومنین علیه السلام انجام ندادند.
عملکرد شاهدان غدیر نسبت به غصب خلافت
گروه اول یاران واقعی حضرت: در کتاب احتجاج طبرسی از امام صادق علیه السلام بیان شده است که دوازده نفر از کسانی که از همان ابتدا در کنار امیرمومنان علیه السلام ایستادند و تلاش نمودند خلافت و امامت بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله به حضرت برسد، تصمیم گرفتند هنگامی که خلیفه اول از منبر پیامبر صلی الله علیه و آله بالا رفت آن را از منبر پایین بیاورند.
بعد از آنکه با حضرت امیر علیه السلام مشورت کردند حضرت با توجه به شرایط سیاسی آن زمان، آنان را از این عمل نهی کرده و فرمود: «به خدا سوگند که اگر این کار را کرده بودید راهی جز جنگ نداشتید» حضرت در ادامه فرمودند: «راه این است همگی نزد ابوبکر رفته و آنچه از پیامبرتان پیرامون من و امامتم شنیدهاید بازگو کنید که این کار مایه اتمام حجّت و بستن راه عذر می شود» آنان دستور حضرت را عملی کرده؛ اولین نفری که مقابل ابوبکر بر حقانیت حضرت نسبت به خلافت شهادت داد خالد بن سعید بود که عمر او را ساکت کرد.
بعد از آن سلمان فارسی برخواسته و بر حقانیت حضرت شهادت داد و بعد از آن ابوذر و سپس مقداد بن اسود و بعد از او بُریده اسلمی و بعد عمار بن یاسر تا جایی که بنا به فرمایش امام صادق دوازده نفر بر حقانیت امیرمؤمنان نسبت به خلافت و امامت حضرتش در آن روز شهادت دادند. امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود: «ابوبکر بسیار ناراحت و متحیّر گردید و پاسخی برای ایشان نداشت و گفت: من خلیفه شما شدم در حالی که از شما برتر و بهتر نیستم! مرا رها کنید! مرا رها کنید!! عمر به او گفت: ای ناتوان در سخنرانی!! از منبر پایین بیا! تو وقتی در برابر سخنان قریشیان تاب نمی آوری چگونه خود را بر این مقام قرار دادی؟! سپس ابوبکر از منبر پایین آمد و همراه عمر به سمت منزل رفته و تا سه روز هیچکس به مسجد النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله نیامد.
چون روز چهارم شد ابتدا خالد بن ولید با هزار تن به خانه او شتافته و گفت: چرا نشستهای! به خدا سوگند، بنی هاشم درباره خلافت به طمع افتادهاند! در پی او سالم مولی حذیفه با هزار نفر و سپس معاذ بن جبل با هزار نفر آمدند تا کم کم تعدادشان به چهار هزار نفر رسید، و همه به سرکردگی عمر با شمشیرهای برهنه به سوی مسجد النبی حرکت کرده تا بدان جا رسیدند، عمر رو به طرفداران حضرت امیر علیه السلام کرده و گفت: ای یاران علی، به خدا سوگند اگر یکی از شما مانند روز گذشته از جای برخاسته و سخنی بگوید سخت مجازاتش می کنیم» (طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج ۱، ص ۷۵)
گروه دوم منافقان و دشمنان: با توجه به روایت بیان شده عملکرد این گروه یعنی منافقین نیز روشن خواهد شد. کلام امام صادق علیه السلام به روشنی میرساند آنان برای بر کناری حضرت امیر علیه السلام از خلافت قبل از شهادت رسول الله صلی الله علیه و آله و قبل از واقعه غدیر برنامه ریزی کرده بودند. از جمله اقدامات آنان میتوان به ترور رسول خدا صلی الله علیه و آله در جنگ تبوک و عهد و پیمان از پیروان خود برای همکاری در غصب خلافت اشاره کرد. مفاد این پیمان چنین بود که قسم یاد میکردند هر اقدامی میتوانند انجام دهند تا حضرت امیر علیه السلام به خلافت نرسد. (شیخ مفید، الفصول المختاره، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۲۳۲، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، ۱۴۱۶ ق، ص ۲۳۲)
گروه سوم سکوت کنندگان: این گروه کسانی هستند که با خلافت حضرت امیر علیه السلام با سکوت خود در شهادت دادن به «غدیر خم» مخالفت نمودند. این افراد برای سکوت خود دلایلی را بیان نمودهاند که هیچیک قابل پذیرش نیست. مثلاً در ماجرای مناشده حضرت امیر علیه السلام در رحبه آمده است که حضرت در زمان خلافتشان و بعد از گذشت ۲۵ سال از واقعه غدیر، در میان صحابه پیامبر و دیگران سوگند دادند که هر که با گوشِ خود از پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث غدیر را شنیده برخیزد و بر آن گواهی دهد. از آن جمع، بین ۱۲ تا ۳۰ نفر بر شنیدن این حدیث شهادت دادند که برخی از آنان مجاهدان جنگ بدر بودند. (سیوطی، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۱۵۰) از آنجا که مدت زیادی از این احتجاج گذشته طبیعی است که تعدادی از صحابه که حدیث غدیر را شنیده بودهاند رحلت کرده و برخی در جنگها شهید شده و برخی نیز در شهرهای دیگر و خارج از کوفه بودند، اما با این حال، این تعداد برای اتمام حجت نسبت به خلافت و امامت حضرت امیر علیه السلام کافی است. یکی از کسانی که سکوت کرد در پاسخ به حضرت علی علیه السلام گفت: من پیر شدهام و واقعه غدیر را فراموش کردهام. (امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ ق، ج ۱، ص ۳۳۹)
سرگذشت کتمان کنندگان شاهدان غدیر
از نکات تأسف برانگیز در مناشده رحبه، انکار و تحریف حقیقت از سوی برخی از صحابه است. بزرگان عامه ضمن نقل روایت به صورت آشکارا تصریح کردهاند که» عدهای برخاستند و شهادت دادند و برخی حقیقت را کتمان کردند. اینان از دنیا نرفتند تا آنکه به نابینایی و برص مبتلا شدند «(ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۲۰۸) یکی از آنان انس بن مالک خادم منزل پیامبر است که با توجه به حضورش در واقعه غدیر خم از دستور حضرت امیر علیه السلام سرپیچی نموده و شهادت نداد که به برص و پیسی مبتلا گردید. (مزی، تهذیب الکمال، ج ۳، ص ۳۷۵)
اتمام حجت بر همه امت
با این حال، ولی پیامبر و بعد از ایشان اهل بیت پیامبر حجت را بر مردم تمام کردند. پیامبر با اجتماع عظیم امت در غدیر حجت را تمام ساخت و امیر مؤمنان و سایر امامان با احتجاج و استدلال به غدیر خم در مناسبتها و موقعیتهای مختلف حجت را بر همه تمام کردند. در همین زمینه نیز حضرت زهرا سلام الله علیها تعجب خود را از فراموشی غدیر اظهار داشتند. محمود بن لبید میگوید به حضرت زهرا سلام الله علیها عرض کردم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله قبل از وفات خود، تصریحی بر امامت امیرمؤمنان علیه السلام داشت؟ حضرت فرمود: «وا عجبا! آیا روز غدیر خم را فراموش کردهاید!؟» (الامالی، شیخ مفید، چاپ کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۳) یا بعد از ایراد خطبه فدکیه در مسجد رافع بن رفاعه به ایشان عرض کرد اگر علی بن ابی طالب قبل از بیعت با ابوبکر از غدیر و امامت خود صحبت کرده بود با او بیعت میکردیم و با ابوبکر بیعت نمیکردیم؛ حضرت زهرا فرمودند: «فَمَا جَعَلَ اللهُ لِأحَدٍ بَعدَ غَدِیرِ خُمٍ مِن حُجَّهٍ وَ لا عُذرٍ» یعنی خداوند بعد از غدیر خم عذر و بهانهای را برای هیچ کسی باقی نگذاشت و راه عذر را بر همه بست. (دلایل الامامه، ص ۱۲۲)
با توجه به آنچه که بیان شد ماجرای غدیر حجت را بر همه انسانها تا روز قیامت تمام کرد و در این میان افرادی از بیعت غدیر سرباز زده و مخالفت میکردند که دنیا و اغراض دنیوی و منافع مادی آنان به خطر افتاد و یا بی ایمانی آنان به خدا و پیامبر سبب پشت کردن به ولی خدا در غدیر گردید. از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم حجت را بر همه تمام کرده و به گواهی حاضران با اعلام آن حضرت در غدیر و با جمله متواتر و غیر قابل انکار «مَن کُنتُ مَولَاهُ فَعَلیٌ مَولَاهُ»، امامت و خلافت حضرت امیر علیه السلام بر همگان روشن گردید هرچند عدهای از شاهدان به شهادت بر غدیر و ولایت ایشان تن ندهند.
*پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت
Thursday, 26 December , 2024